- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
روز تولدت به غـلط روز دخـتر است در اصل روز آمدنت روز خواهر است شـادند از حـضور تو اهـل جهان ولی خوشحالی امام رضا جور دیگر است امشب بـه اعــتـبـار روایــات مـانـدهام میلاد توست یا شب میلاد کـوثر است وقتی پس از کـریم تو تنها کـریـمـهای اسم تو با امام حسن حاصلش زر است از هر چه بگذریم نشد بگـذریم از این از خواهری که این همه عشق برادر است دریـاچـۀ نـمک سـنـدش؛ بیـن اهلبیت آری طعـام سـفـرۀ تو با نمکتر است پس قلب این کویر به شوق تو میتـپد وقتی که کوه خضر برای تو منبر است امشب حساب کردهام از خانه تا ضریح به نیت امـام رضـا هـشت تـا در است بـا ایـن حـسـاب بـاز دل بـیقـرار مـن آهوست توی مشهد و در قم کبوتر است جمع دل من و دل هر کس به غـیر تو در بین صحن آیـنه جـمع مکسر است ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند، هدیۀ ما باز هم سر است جای بقیع و آنهمه قبری که خاکی است دیدم در این حرم چقدر سنگ مرمر است او هم شبی درست پـدر را ندیده است معصومه هم رقیۀ موسیبن جعفر است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
روزی طـبـع مـرا بـاز کـرامت کـرده آنکه همواره به این سینه عنایت کرده دل من شد حـرم فـاطـمـۀ مـعـصـومـه چـقـدر شهـر قـم امـروز مسـافـر دارد چقدر کوچه به سمت حرم عـابر دارد بـاز هـم نــور بـهـشـتـی خــدا تـابـیـده خاتم از سدرۀ حق کـوثر دیگر چـیـده دختر صوم و دعا، حضرت معصومه سلام خواهر صبر و رضا، حضرت معصومه سلام با تو ثابت شده دیدار رضا قیمتی است یک نظر بر گل رخسار رضا قیمتی است به دلـم آیـنـه بـنـدان حـرم شـوکـت داد ای کریمه کرمت بود به ما بهجت داد ای که تو عمۀ سادات شدی چون زینب باعث فخر و مباهات شدی چون زینب عـمـهات زینب کبری چـقدر غـم دیده بیبـرادر که شده از هـمگـان رنجـیده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
رحـمـت بی وقـفـهای ایجاد شد آمـد و عــرش خــدا آبــاد شـد اشکِ شادی روی مژگان آمده میچکید آیات توحید از رخش بوی ناب یاس پیچید از رخش بس که در عصمت مقامش داده حق ذکرِ بر روی لبانش یا رب است بانوی معصومۀ این مکتب است حجت حق، جان فدایش میشود در حــریــم او دعــا مـیآورند عـقـده بر عـقـده گشا میآورند معجزاتش سهل و رایج هست او از گناه و معصیت طاهـر شدم تا میان صحـن او حاضر شدم چون مرادم بانوی قـم میشود بی نوا آمـد مـقـام از او گرفت پادشاهی را غلام از او گرفت زائـرانـش را بهـشـتی میکـند ما فـقـیـر رحمت معـصومهایم ریزه خوار و رعیت معصومهایم روز و شب بر او توسل میکنیم آمـد و قـم مـیـزبان عـشـق شد بر سرش گلها نشان عشق شد آسـمانش خالی از کـوکب نبود سنگ نه، روی سرش گل ریختند شعله نه، بر معجرش گل ریختند خوب شد در قم دلش غمگین نشد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
چه افتخاری از این خوبتر که دختر شد به نام فاطمه پیوند خورد و محشر شد که آمد و به پـدر شـادی دوچـندان داد رسـیـد و مــایــۀ آرامـش بــرادر شـد هم از تمامی مـردان سرش سرآمـد تر هم از تـمـام زنـان قـبـیـلهاش سـر شد سرودن از حرمش لذتی مضاعف داد چه لذتی که نوشـتـیم و صد بـرابر شد به لطف آنکه به طوف حریم او رفتیم زیـارت حــرم طـوس هـم مـیـسّر شـد حرم نه جای کسی مثل من که این درگاه مـحـل آمد و رفت دوصـد پـیـمـبر شد به ذرّه پروریش بس همینکه جبرائیل در آسـمـان کـریـمـانـهاش کـبـوتر شد مدینه فاطـمهاش را شبی به ایران داد و قـم برای ابـد با مـدیـنـه خـواهر شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
شبـیه فـاطمه هستی، وقـار داری تو چـقـدر پیـش خـدا، اعـتـبار داری تو فرشتهای و تمام جهان، به زیر پرت ملیکهای و دو صد، جان نثار داری تو کویر قم، که بدون وجود تو هیچ است برای فصل خزان هم، بهار داری تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
صدا صدای تپش های قلب باران است و یـا که زمـزمـۀ قـاریـان قـرآن است فضای خانۀ موسی پُر است از یاس و دوباره ذکر لبش نام “فاطمه جان” است بگویم از برکاتی که داشت مقدم عشق سلام خواهر خورشیدِ این دیار، سلام سلام حضرت گل حضرت بهار، سلام به خاک پای تو هرگز نمیرسم؛ هیهات تـو شـاه زادهای و مـن غـلام زادۀ تـو تویی مـلـیکه و من هم گـدای سـادۀ تو بـیـا مـرا حـرمـی و مـسـافـر قــم کـن دلم دو دل شده امشب به راهِ قم، مشهد که ماه، ماه جنون است، ماهِ قم، مشهد هـمـیـشـه زائـر راه قــم و خــراسـانـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
تو کیستی؟ سلالۀ زهـرای اطهـری معـصومهای، کریـمۀ آل پـیـمـبـری مـمـدوحـۀ ائـمّـه و مـحـبـوبـۀ خــدا احمد خصایل استی و صدّیقه منظری باب الـکـرم سـلالـۀ باب الحـوائجی امّ العـفاف دختر موسی بن جعـفری امـروز قـلـبـۀ دل خـوبان روزگـار فردا همان شـفـیعۀ فردای محـشری تو سـوّمـیـن مـلـیکۀ اسلام فـاطـمـه آئیـنه دار زینب و زهـرای اطهـری یک مام تو خـدیجه دگر مام فـاطمه پاکیزه تر ز مریم و حـوّا و هاجری بر نُه سپهرِ عصمت و تقوی ستارهای در هفت بحر نور فروزندۀ گوهری هم چار نجل پاک رضا را تو گوهری هم هشتمین ولیّ خدا را تو خواهری مصباح علم و دانش و توحید و معرفت مصداق هل اتی ثمر نور و کوثری عمر کم تو خاطرۀ عمر فاطمه است یـادآور مـقـاومت و صـبـر مـادری گـویند باز میشود از قـم در بهشت تو خود بهشت قـرب خداوند اکبری مادر نگشته، بانوی خلق دو عالمی شوهر نکرده، مادر آغاز و آخـری بانو ولی چه بانـو، بانوی نُه سپهـر دختر ولی چه دختر، اسلام پروری بـر هـشت آفـتـاب ولایت سـتـارهای در نُه سپهـر نـور مه نـور گـستری پیراهن تو عصمت، تقوی ست چادرت زهـد مجـسـمّی و عـفـاف مصوّری در بحـر بی کرانۀ ایـمان دُرِ کـمال در آسمان زهـد فـروزنـده اخـتـری باب الـمـراد دخـتـر باب الحـوایجی اخـت الوقـار دخت بـتـول مطهـری زهرا بهشتِ روح لطیفِ محمّد است اولاد او همه شجـر نـور و تو بری گویند سایۀ حرمت بر سر قـم است قم را نه، بلکه مُلک جهان را تو محوری زانو زنند خیل فقیهان به محضرت آری تو شهر فقه و احادیث را دری روزی اگر به خطبه گشایی زبان خویش باور کنند خلق که در نطق حیدری اسلام را به منطق گرمت مـروّجی توحید را به نیروی علمت بیانگری عـطر تو بر مشام محـمّـد اگر رسد با خنده بوسدت که بهشت مکـرّری از نخل های سبز فـدک میرسد ندا این باغ از آن توست که زهرای دیگری میثم، اگر ثنای تو گوید محال نیست زیرا تو در قصیده سراییش رهبری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
دور و بر خود میكشی مأنوسها را إذن پـریدن میدهـی طـاووسها را وا میكنی سمت كـویـرِ این حوالی با لطف پـاكـت پـای اقـیانـوسها را «امید» داروییست در دارالشفایت كه با سخاوت میدهی مأیوسها را با آن دم قدسی خود شبهای جمعه رونق بده «یا نور و یا قدّوس»ها را هر شب به یاد غـربت شهـر مدیـنه روشن كنیم اینجا همه فانـوسها را ای آبــروی آبهـای ایـن حــوالــی سمت شما باز است این دستان خالی وقتی كه من از ماه میگیرم سراغت میآورد دل را مـیان كـوچه باغـت هفت آسمان، صدها ستاره میشمارد هر شب به پای درسهای چلچراغت تو آیـههـای سـورهٔ نـوری، چگـونه پیدا كنم من راه خود را بیچراغت؟ این لالههایی كه به دامـانت نشـسته تفسیر خوبی میشود از درد و داغت انگار... نه من حـتم دارم در بهشتم آن لحظهای كه مینشینم در رواقت ما لایق صحـن و سرای تو نبـودیم هـمـسـایهٔ خـوبـی برای تو نـبـودیـم تو مهـر زهـرا را میان سینه داری مهری كه با آن اُلفـتی دیرینه داری از بس كه آه زائـرانت را خـریـدی ایـوان زیـبـایی پُـر از آئـیـنـه داری هر صبح جـمعه مـیزبان نـدبههایی این است آن عهدی كه با آدینه داری تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان غـمهای بیاندازهای در سینه داری از نسل كـوثر، معـنی خیر كـثـیری با عشق، خویشاوندی دیـرینه داری فرسنگها راه است از ما تا صفایت قربان آن صحن و سرای باصفایت از ابـتـدا هم بود مـشهـد، مقـصد تو پُـل میزنم تا مقصدت از مشهـد تو عطر گل یاس از ضریحت میتراود این مرقد زهـراست یا كه مرقـد تو عشق تو دریا را به ساحل میكشاند ماه آبرو میگـیرد از جزر و مد تو خـورشـیـد دارد آرزوهـایی طـلایی وقـتـی كـه میآیـد كـنـار گـنـبـد تـو من شاعرت هستم ولی مثل هـمیشه شعـری ندارم تا كه باشد در حـد تو من مینویسم بر روی سنگ مزارم بانـو! هـمیـشه بوده از تو اعـتـبارم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
عـالـم حـریم حـرمت آل پـیـمـبر است کلِّ فـلک هـمان فـدک آل کـوثـر است چیزی ندارد این دو جهان غیر فاطمه دنیا چو گوی، در کفِ دستان حیدر است ما غـیرِ خـیرِ فـاطـمه خـیری ندیـدهایم هر نعمتی که هست سرِ خوان مادر است آری به حـرمـت حـرم ثـامـن الحـجـج ایران حریم حضرت موسی بن جعفر است اصلاً قسم به حضرت معصومه و رضا این مملکت هدیّۀ زهـرای اطهـر است مکه، مدینه، سامره، کربوبلا، نجف تا کـاظمین یکـسره با قـم بـرابر است بالاترین زمان که پس از روز مادر است معصومه شاهد است، همین روز دختر است آمد چه دخـتری که چو زینب کند قیام جان برادر است و رضا جان خواهر است از مشهـدِ شَهَـنـشَه و شیـرازِ شاچـراغ تا قم حریم این دو سه خواهر برادر است شوق زیـارت و حـرم و آب و دانـهام ای مـرقـد تو قـبـلـۀ عـالـم تو را سلام ای امـتـدادِ سـورۀ مـریـم تـو را سـلام ای جانشین زینب و زهرا به حلم و صبر جام طهور کوثـر و زمـزم تو را سلام ای پــارۀ تـنِ هــمــۀ آل مــصـطــفــی وی بـضـعـۀ نـبـیِّ مـکـرّم تو را سلام ای بـارگـاه قــدسـیِ تـو آشـیـانـهای… بر بهـتـرین سـلالـۀ خـاتـم تو را سلام آئـیـنـه دارِ مـعـرفـة الـفـاطـمـه تـویـی ای رازدارِ خـلـقـتِ آدم تــو را ســلام بـایـد تـو را عـقـیـلـۀ دوّم صـدا کـنـیـم عِلم لـدُن تُو راست مسلّـم، تو را سلام یک نَخ ز چادر تو همان حبل محکم است ای بر عفاف، رشتۀ محکم تو را سلام نیکان تو را مـلـیـکۀ اسلام خـواندهاند ای وصف تو ز نَیّرِ أعظم تو را سلام شـد بـارگـاهِ قُــدسـیِ تـو کـلـبـۀ مَـلَـک آید ز هـر فـرشـتـه دمـادم تو را سلام عشق رضا و شوق حریمت، دو بالِ عشق ما را اگـر به کـشـور تـو بـار دادهانـد یـعـنـی به مـا خـزائـنِ أسـرار دادهانـد بعد از ولای فـاطمه و زینب و حسین بر زینبِ رضاست که این کار دادهاند تو خـود نـشـانِ سـلـسـلـۀ این أمـانـتـی یـعـنـی تــو را ولایتِ أبــرار دادهانــد وقـتی حدیث می کـنی از جـدِّ اکـرمت بـر تـو کـلامِ فــاطـمـه انـگـار دادهانـد موسی سِرِشتی و گُلِ موسی بن جعفری دین را نمک به کـام تو بـسیار دادهاند هستی فـقـیه و مجـتهده در عـلومِ دهـر بـر تـو عـجـیب بـیـنـشِ بـیـدار دادهاند پا جـای پـای حجّـتِ سـرمـد گـذاشـتی با تـو به مـا بـشـارت و إنـذار دادهانـد طـی کـردهای چه ناب مسـیـرِ امام را زیـبـات، نـامِ قــافـلــه ســالار دادهانــد میخـواستی که زائر کوی رضا شوی بعد از عـروج، رخصت دیدار دادهاند حـالا دفـاع از حَـرمت تا هنوز هست تو در تـمـام مُـلک و مَـلک تا نداشتی آنگـونه خِـلـقـتی که تو هـمـتا نداشـتی روحِ مجـرّدِ تو همان نـور فاطمه ست نوری که جز به صُلبِ علی جا نداشتی وقتی شدی تو خانه بدوشِ امام خویش جـز انـفـجــارِ نــور تـمــنّــا نـداشـتـی در مقطعی که نهضتِ تو انقلاب کرد غـیر از خـدا تو هـیچ کسی را نداشتی روح خدا به مکتب تو رُشد کرده است غـیـر کـلامِ حـق، یَـدِ بَـیـضـا نـداشـتی در نو جـوانی اَت به فِـقاهت رسیـدهای در پُـرسـشی نـبـود، که فـتـوا نداشـتی شد حوزههای عـلـمیه از عِـلم تو عـلَم ای عـالـمـه که عِـلـم ز دنـیـا نـداشـتی شأن و مقامِ شامخِ تو همچو زینب است با آنکه عـمـرِ زیـنب کـبـری نـداشـتی آنچه مصائب است چشیدی ولی یقـین بـر نـیـزه رأس زادۀ زهــرا نـداشـتـی از ساوه تا به قـم به شما مرحبا رسید
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
همان دستی که آتش زد گل و گلزار حیدر را دوباره شعلهاش سوزاند، باغ یاس دیگر را اگرچه روبروی چشمهاشان پیرمردی بود ولی آغاز میکردند، جنگـی نابـرابـر را هوای شهر، دودآلود شد یکبار دیگر هم و این دود از نفس انداخت، در جنّت پیمبر را خلیل الله، بین آتش نـمرودها میسـوخت نباید اینچنین میشد، عوض کردند، باور را تنش مانند اسپند از شرار شعلهها میسوخت چه اسپندی، که از داغِ غمش سوزاند مجمر را صدایش را کسی نشنید، حتی آن همه شاگرد چه باید گفت، این شاگردهای ظاهرا کَر را؟! همینهایی که میبستند، دست پیرمردی را میان کوچهها بستند، دست شیر خیبر را و این آتش بیاران جهنم، از همانهایند… که بین شعلههای جهل، سوزاندند مادر را همین دستی که اینجا میکشید از خشم، شمشیری کشید از بغض، روی حنجری خشکیده خنجر را ولی اینجا غلافش کرد و جسمی هم نشد زخمی بُرید اما میان قـتـلگـاه کـربـلا سر را...
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
مـدیـون مـرحـمـت شـیـخ الائـمّهایم ما شیـعـهایم و امّـت شـیخ الائمّهایم ما را ولاش سینهزن و بیقرار کرد آقـا اگـر نــبــود که آدم نـمـیشـدیـم از دودمـان بـانـوی عـالـم نمیشدیم او عمر خود گذاشت که عاشق ترین شدیم امـشب دلـم گـرفـتـه برای بـقـیـع او خون گریه میکنم به هوای بقیع او در مجلس مصیبت او گریه میکنیم هم ماجرای آن در و دیوار زنده شد هم ماجرای آتش و مسمار زنده شد ابن ربیع مثل مغیره است، بیحیاست ظالم، شکست حرمت بیت الحرام را لـج کـرد و بُـرد پـای پـیـاده امام را او روی اسب و پای پـیاده امام دین واویلتا به کوچه کشیده است ماجراش خاکی شبیه چادر زهراست جامههاش پای پـیـاده نـاله زنـد، یاد کـربلاست شکر خدا که حضرت صادق سنان نداشت خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت شکر خدا که در جگرش نیزهها نرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
هزار مرتبه شکر خـدا که شیـعه شدیم به سینه مُـهـر ولای عـلی نـشانه زدیم غـلام خـانـۀ اولاد مـصـطـفی هـسـتیم و دل به ریـشۀ خـاکی چادری بسـتـیم که گـفتهاید دو عالم گدای مادر ماست که خلق عالـم و آدم برای مادر ماست به لطف درس تو ما شیعهایم شکر خدا بــه زیـر دیـنِ شــمـائـیــم تـا ابــد آقــا تو شیعه را نه، که اسلام را بنا کردی چه مکتبی تو از این درس ها به پا کردی هـزار حـوزه و مکـتـب به پـا شده امّا هـنـوز هـم نـرسـیـده به ابـتـدای شـمـا اگرچه این همه عالِم به حوزهها هستند هنوز جـیـره خـور سـفـرۀ شما هستـند سـلام ما به شـمـا ای سـلالـۀ پُـر نـور سـلام ما به شـما یا مُـروّج الـعـاشـور نشـستهایم در این روضهها کـنار شما که اشـک ما بـشـود مـایـۀ قـرار شـما چقدر گریه نـوشـتی به پـای عـاشـورا چـقدر روضه نـوشـتی برای عـاشورا بـه داغ پـیـکـر اکـبـر چـقـدر بـاریدی به یـاد حـنجـر اصـغـر چـقـدر باریدی به دست بستۀ زینب چه گریهها کردی چه گریهها که به دست ز تن جدا کردی چـقدر حـسّ عـجـیـبی حکـایـتـت دارد چه مـاجـرای غـریـبـی شهـادتت دارد اسیر داغ شـمائـیم و سـیـنه میکـوبـیم به سـیـنه از غـم داغ مـدیـنه میکوبیم دوباره هـیزم و آتش، دوباره دود سیاه دوباره روضۀ زهرا، دوباره گریه و آه درست، اینکه زمین خوردی و پر از دردی اگرچه پـیـر، ولی باز هـم شما مـردی خدا کند که دگر مادری زمین نخـورد به پیش چشم ترِ دختری زمین نخورد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
دردمـندان غـمت زندگی از سر گیرند گرکه با مژه غبار از حرمت برگیرند خاکهای حرمت محمل اشک زهراست گر که با دُرّ نجـف شأن بـرابـر گیرند چـشمهایی که بـرای غـم تـو میبـارند بادهای است که از ساقـی کـوثر گیرند
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
گرچه جز ظلم بر تو دیده نشد گـل یـاست به تـیـغ چـیـده نشد بـیـن شـعـلـه دویــد نـامـوسـت گـیـسوی دخـتـرت کـشیده نشد مـیـخ بر سیـنـهای نـزَد آسـیب نـالـۀ هـمـسـرت شـنـیـده نـشـد سر برهـنه به کـوچهات بُردند ولی از تـن سـرت بـریـده نشد پشت مرکب تو را کشاند عدو پهـلـویت از سـنان دریـده نـشد تـیـغ بـر قـتـل تو کـشـیـد ولـی خـون ز لبهای تو چکـیـده نشد شکر حـق خـواهـر عـزادارت بـین نـامـحـرمان خـمـیـده نشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به " لن" ترنی بساط حوزه کرم میکند، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا میکند، چه ذوالمننی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بـله، غـدیـر جـوان شـد ز بـادۀ کهـنـی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی سیـاهتـر ز هـمه روزگـار پـروانهست اگـر که شـمع بـسـوزد میان انـجـمـنی نخست آنچه صدا میکند سر زانوست اگر کـشـیـده شود ناگـهـان سر رسـنی عـبـا نداشت و پای برهـنـه اش بُـردند پـنـاه بُـرد به یـک آسـتـیـن پـیـرهـنـی اگرچه سوخته در، جای شکر آن باقیست که مـیـخ در نـگـرفـتـه به گوشۀ بـدنی اگرچه از نفس افتاده باز هم راضیست که بین کوچه نـیـفـتاده است هیچ زنی چه حرفها نشنـید و چه چیزها که ندید شکـسـته دل شد و آمـد ولی چه آمدنی غـریب نیز از اینجا نـمیرود عـریان برای تو کـفـن آوردهاند، عجب کـفـنی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام
چون لالهایم و قسمت ما غیر داغ نیست محویم در سراغ تو از ما سراغ نیست پـروانۀ بـقـیع تو هـر چـند عـالـم است اما درآن میان خبـری از چراغ نیست هرکس که بیش خونجگرت شد گرفت تاج دل خونتر از انار کسی بین باغ نیست بیبـام تو، کـبـوتر تو تـیـره بخـت شد ورنه پَـری سپـید تر از بال زاغ نیست سخـت است در هوای غم تو تـنـفـسی از تـنگـی دلم نـفـسی را فـراغ نـیست هم چون غـبار زائر قـبرت همه شوند تقدیر دهر را به جز این ره سراغ نیست
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
نه حرف من، سخن هر فقیه آگاه است عزای حضرت صادق شعائرالله است بهشت مقصد هر دستۀ عزاداری ست سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است مدینه منتظر دستههای سینه زنی ست مـدیـنـه چـشـم بـه راه بـقـیـة الله اسـت به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است به شرطهها برسانـید بدر در راه است بقیع جنّت الاعلاست در سراسر روز بقیع عـرش خداوند در سحـرگاه است چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است چه شمع ها به بقیع از خجالت آب شدند نگاه کردن قـبر غـریب، جانکـاه است به جعـفر ابن محمد چنین نخواهد ماند مـدیـنـه چـشـم بـه راه بـقـیـة الله اسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بـنـام نـون و قـلـم دست من قـلـم دادی و شکر حق که دوباره به سینه دم دادی به یُـمـن مـنـبـر تو شیـعـهام مـسلـمـانم کـبـوتـرم! شـدهام بـاز هـم هــوایی تـو رسـیــدهام بــخـدا مـن ز آشـنــایـی تـو کسی نـبـرده مرا تا خـدا تو میـبـریام برو به منبر و تصویری از غدیر بساز برای نـشـر ولای عـلـی سـفـیـر بساز مـقـام مرجـعـیت بـیـن عـالـمان داری ز یارب تو رسیده است فیض یا رب ما عـلی عـلیِّ لـب تو رسـیـده بـر لب ما شب است و برسر خاکت نشان نداری تو خبررسید که درست دوباره خلوت شد دوباره روزی آقـای شهـر غـربت شد برای کشتن تو نقشه ها کشید، ای وای چه عمهای که گرفتار نیزه داران بود هلال یک شبهاش روی نیزه تابان بود میان آنهـمه نامـرد سخت حـیـران بود بـرای دیــدن او کـوفـه راهبـنـدان بـود چه عاشقانه وفاداریاش محک میخورد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیه السلام
ای مشعـل دانش از تو روشن ای بـاغ صداقت از تو گـلـشن قــرآن هـمـیــشــه نــاطـق مــا تـا حــشــر امــام صــادق مــا خــطّ تــو تـمــام مـکــتـب مــا شخـص تو رئـیـس مـذهـب ما پـیـران طـریـق، طـفـل راهـت تـا بـلـکـه فـتـد دمـی نـگـاهـت روی تــو چـراغ اهـل بـیـنـش قــلـب تــو کــتــاب آفــریـنـش بـا هـر سـخـنـت کـلـیـم خـیـزد از هـر نـفـسـت مـسـیـح ریـزد از دشـمن و دوست دل ربـوده حـتّـی دشـمـن، تـو را سـتـوده دریـای کـمـال سـیـنـۀ تـوسـت خـورشـید در آبـگـیـنـۀ توست رخـسـار تو مــشـعــل ولایـت گــفــتــار تــو مــیـــوۀ ولایـت ای در نـفـس تـو جــان قــرآن ای در دهــنـت زبـــان قـــرآن عــلـم تـو فــروغ بــینـهـایـت از جـود تـو بـحـر یک روایت دانـشـگــه تــو تـــمــام عــالــم از روز ازل امـــــام عـــالـــم ایـمـان، کـشـتـی تـو لـنـگـر او قــرآن، دریـــا، تـو گــوهــر او هـــر دو، امــانـت رســولــیــد مـانـنـد مـحـمّـد و بــتــول ایــد آئــیــنــۀ ســـرمــدیــد هــر دو گـویـی دو مـحــمّـدیـد هــر دو هر کس پی عـلـم میزنـد بـال علم است تو را هـمی به دنبال ایـمـان ز تـو شـور میسـتـانـد دانـش ز تـو نــور مـیسـتـانـد تـوحــیـد، تــمـامـی مـسـیــرت یک مـشـعـل آن ابـوبـصـیرت اسـتـاد بـزرگ چـون تـو بـایـد در مـکـتـب تـو مـفــضّـل آیــد حـمران تو یک کـتاب تـوحـید تـابــنـده چـو آفــتــاب تـوحـیـد غـیـر تو که پـرورد به دوران شـاگـرد چـو جـابـربن حـیّـان؟ هــارون تــو در تــنــور آتـش گـل سـبــز کـنـد ز نــور آتـش چـــرخ ادبـت ســتــاره بـــارد در دامــن خــــود زُراره دارد مـا راست ز تو چـراغ ایـمـان مــانـنـد مـحـمّـد بـن عـثــمــان بـوحـمــزه، اَبـان به نـام داری شمـشـیـری چنان هـشـام داری پــروردۀ تـو دو صــد مـعــلّــم مــانـنـد مـحــمّــد بـن مــســلـم دارنـد ز مـکـتـب تو عــرفـان عمران و فضیل و فیض و صفوان در مکـتب توست مـؤمن طاق عـبـدالله و بُــریــد و اســحــاق بـودنـد به مـکـتب تو مـأنـوس طوسیّ و مفـید و ابن طاووس بــاغ ادب تـو راسـت بــلــبــل بر شاخه چو شیخ حـرّ عـامـل دو لالـــه بــه گــلــبــن ولایـت سیّد رضی است و مـرتضایت یک شعله زمشعل ات کُلینی است یک جلوه زمکتبت خمینی است تـو پـــردۀ جــهــل را دریــدی عـــلاّمـــۀ حــلّــی آفـــریـــدی کـــی آورد، ای ولــــیّ دادار؟ چون مجلسیات بحار الانـوار بگذشته هزار و چند صد سال تـو پـیـشی و دانشت به دنـبـال خـورشیـد کـمـال در حـجـازی در کـلّ عــلــوم پــیــشــتـازی بـا آن هـمه اقـتـدار و عـلـمـت حیرت زده شد عدو ز حـلـمت عـلـم تـو عـلـوم سـرمـدی بـود خُـلـق تو هـمـه مـحـمّـدی بـود مـا را چـه نـیـاز بـر سـقـیــفـه بـر مـالـک و بر ابـو حـنـیـفـه ما را ره و رسم حـنبلی نیست جز راه مـحـمـّد و عـلی نیست تـو وارث عــلـم مـصـطـفـایـی فــرزنـد عــلــیِّ مــرتـضــایـی صـادق تـویی، ای امام صادق نـاطق تـویی ای کـتـاب نـاطق ایـمـان، تـویی ای قـوام ایـمـان قـرآن تـویـی ای تـمــام قــرآن فـریـاد که حـرمـتت شکـسـتـند با شخص تو طرح کـینه بستند بــر خـــانــۀ تــو زدنــد آتــش ایـن بـود جـواب نـشـر دانـش؟ بــردنـد بـه ســوی قـتـلگـاهـت دادنــد شـکـنـجــه بـیـن راهـت صـد بـار میـان ره در آن شب جـانـت ز الــم رسـیـد بـر لـب منـصور تو را نـمـود تحـقـیـر بر کُـشـتن تو کـشـید شـمـشـیر دردا کـه در آن شـب اســارت کردند به حـضـرتت جـسـارت بُـردنـد تو را به قـهـر ای وای کشتـند تو را به زهـر ای وای بگـسـسـت تـمـام تـار و پـودت شــد آب ســـراســر وجـــودت سوگند به اشک و درد و داغت سـوگـنـد به قـبـر بـیچـراغـت ســوگـنـد بـه عــزّت رفـیـعـت سـوگـنـد بـه غـربـت بـقـیـعـت سوگـنـد به چـشـم نـیـمه بـازت سـوگـنـد بـه آخـریـن نـمــازت مـائـیـم و چــراغ مـکـتـب تــو زنده است هـمـیـشه مـذهب تو (میثم) که حیاتش از دم توست تا لحـظـۀ مـرگ میـثـم تـوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
پس از سـلام و ادب نزد خـالق زهـرا مـرا صـدا بـزنـیـد از خــلائـق زهــرا به غـیـر غـصـه ندارد مـخـالـف بـانـو غـمـی به سـیـنـه نـدارد مـوافـق زهرا برای اجر محـبّـین او بهشت کـم است چه هدیهای ست سزاوار عـاشق زهرا بِه جَعفَرِ بنِ محمد نوای هرشب ماست هـمینکه ایزد منّان قـلم به دسـتـش داد فقط قلم که نه بلکه عَلَم به دستـش داد دخـیـل بـسـتۀ کـنج ضریح پُـر گرهایم به پـا کـنـیـم دوبـاره بـسـاط هـیـئت را مگر صدا بـزنیم اهـل بیت عـصت را شب عزای ولی خـداست گـریـه کـنیم شـبی که سـایـۀ ابـلـیـس بر حـرا افـتاد گـمـان کـنـم پـر پـروانه زیـر پا افـتـاد دل شـکـسـته، قـد خـم، نـگـاه تر دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام
منـبـرت کـرسی فـقـه هـمـۀ عـالـم شد فـاصلـه تا به خـدا با سخـنانت کـم شد خوار جهل از تو و فیض تو گل مریم شد هر که پا منبریات شد به خـدا آدم شد هر که عـلاّمۀ دهر است غلامت بوده پـیـرو مکـتب عـلـمـی هـشـامـت بوده زلف صد پنجره را رو به خدا واکردی با غـلامان خودت کـار مسیحـا کردی درس تـاریخ شد و حـل مـعـمـا کردی شیعـه را ناب ترین مکـتب دنیا کردی پرچـم شیـعه بلـند است به احکـام شما عـلـم عـالـم شده تـسلـیم به اسـلام شما یک ورق درس تو توحید مفضل میشد عـشق در مسألۀ جـابـرتان حـل میشد ذرّه پـای تو به خـورشید مبـدّل میشد بی حدیث تو کـلام هـمه مُهـمل میشد با تو قـرآن خـدا کـاغـذ خـامـوش نشد راه سر منـزل مقـصود فـراموش نشد تازه شد حرف خداوند به قال الصادق عـلـمـا شرح نوشتـنـد به قـال الصادق حـنـفی ها همه گـفـتـند به قال الصادق راست گویی شده پیوند به قال الصادق تـا ابـد مرجـع توضیـح مـسـائـلهـایی قـبـلـۀ جـامـع عـلـمـی هـمـۀ دلهـایـی نور در مسجد چشمان تو معـنا گردید نـار، بر یـار تو بـرداً و سـلامـا گردید هر که از چـشم تو افـتاد یهـودا گردید خـانهات مدسۀ حـضرت زهـرا گردید به موازات عـلـی راه نـشـان میدادی راه را بــا ولــیالله نــشــان مــیدادی
: امتیاز
|